برگزیده

لیست کامل فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های خودمونی فارسی قسمت چهاردهم

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

درز را آب دادن-از راه به در شدن

خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی
خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم

خایه-بیضه-جرات

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

پَتی-لخت-برهنه

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

آبِ کبود(آسمان)

احدالناس(کسی، فردی)
آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)

پرت افتادن-دور و تنها افتادن

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

پابوسی-زیارت

بوق سگ-بسیار دیر وقت

خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

دق کردن-از غصه مردن

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده

پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن

آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

آتش‌پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

حق شناسی-سپاس گزاری

زبان پس قفا-نوعی گل است

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

دل واپسی-نگرانی-اضطراب

حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن
آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن
دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن
خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)

حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن

 

خُل-نیمه دیوانه-سفیه

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

چروک-چین و شکن

خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده

از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن

زیر چاقی-مهارت

داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن
دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

خرخاری-همدیگر را خاراندن

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

پیاله فروش-میخانه چی

آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

زیر تشکی-رشوه

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

رودرواسی-رودربایستی
تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

احدالناس-کسی-فردی

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک

دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

 
توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)

روغن زرد-روغن حیوانی

چراغانی کردن-جشن گرفتن

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد
پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان

از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

بی سر و پا-پست-فرومایه

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی

چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند

آدم دو قازی(شخص بی‌سروپای بی‌ارزش)

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

دست دادن-پیش آمدن

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک
پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز

جای پا-اثر-نشانه-رد
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)
راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن

الحق و الانصاف-انصافن-حقن

رد پا-جای پا-اثر

آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل
دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن
اشک کوه(یاقوت، لعل)

تعلیمی-عصای کوچک

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

ریز بافت-پارچه یا فرش طریف

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

زیر جلی-پنهانی-آهسته

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

دنباله رو-پی رو-مقلد

پُر توپ-خشمگین

جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند

چپ-لوچ-مخالف حکومت

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

آیَم سایَم-گاه‌کاهی

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

الانه(همین حالا، هم اکنون)

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

تا-توانایی

رُک زده-زل زده-خیره شده

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

 

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)

خرج و برج-خرج و متعلقات آن

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن

از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن

آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده

چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

آماده‌باش(حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر)

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

چپیدن-به زور جا گرفتن

تخت و تبار-خوب و رو به راه

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

پَخ-مسطح-بی ژرفا

آب نخوردن(درنگ نکردن)

پَخ-مسطح-بی ژرفا

جاهل پسند-چیزی که جوان

آهو چشم-معشوق-شاهد

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

خپله-چاق و کوتاه قد

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

هرمار-ز درد بی درمان-کوفت

دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن

دام پزشک-پزشک حیوانات

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

ختم شدن-پایان گرفتن
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)
چی-چه-چیز

چک و چیل-لب و لوچه

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب
چیز-آلت تناسلی

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

دو دلی-تردید-بی تصمیمی
پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن

رودل-سنگینی معده

پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

اُمُل-عقب‌افتاده-قدیمی

دسته-ساعت دوازده

حبه کردن-دانه دانه کردن

پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

ارباب حجت-اهل منطق

اسیر خاک-مرده-تن‌پرور

حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

 

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

اُرُسی-کفش

زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده
خپله-چاق و کوتاه قد

بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن

پس افتاده-بچه ی کسی

خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی

توالت رفتن-به دستشویی رفتن

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

آواز دادن-خواستن

خبرکشی کردن-سخن چینی کردن

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی
زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن
جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود

خلاف شرع-ضد قانون شریعت

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه

انگشت‌شمار(کم، معدود)

چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

آشنا روشنا(دوست آشنا)

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند

پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن

زیر گرفتن-زیر کردن

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن

چروکیدن-چین دار شدن

زار زدن-سخت گریه کردن

پا-حریف

جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است

داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن

جیغ و ویغ-داد و فریاد

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

دست پاچه-شتاب زده-مضطرب

خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد

در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن

خودرنگ-دارای رنگ طبیعی

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

آمده(شوخی و لطیفه)

 

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن

چنگک شدن-چنگ شدن
دلقک بازی-مسخره بازی

انگشت کردن(انگشت رساندن)

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

جوان مرگ شدن-در جوانی مردن

چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن

رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن

حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

پشت سر هم-پیاپی متوالی

پر و پخش-پراکنده

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)

چی-چه-چیز

تقاص پس دادن-تاوان پس دادن

رکاب دادن-راهی جایی شدن

پُر توپ-خشمگین

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است
رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن
خر زور-نیرومند-پرزور

دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

 
پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا

اشتباه لپی-اشتباه لفظی

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

چُل کلید-جام درویشان

دک و دنده-بالا تنه

از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)

باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن

جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن

آتشِ بسته-طلا

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

دخترینه-دختر-مونث

خاطر جمع-مطمئن

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

پیگرد-پی گیری-تعقیب

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
خدا بیامرز-مرحوم-مغفور

خش-صدای گرفته-خراش

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

 

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

آیه‌ی یاس-آن که بدبینی را به کمال می‌رساند

بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید

جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

پُخت-هر نوبت از پختن

آش هفت جوش(قضیه‌ی پیچیده)

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

زیاده روی-افراط-اسراف

توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم

خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن

چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی

حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب

ابرو پاچه‌بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد
اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن

 

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)

 

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

چِخه-نگا. چِخ

دَنگال-جادار-بسیار فراخ
دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

پسله-جای پنهان-در نهان

پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است

دانه دانه-یک یک

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا

امن و امان-بدون بیم و هراس

زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن

 

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

در دار-دارای سرپوش

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

رتوش-دستکاری و آرایش عکس

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

دود چراغ-کشیدن شیره

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن

حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

 

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند

 

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار

جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

چار دستی-قمار چهار نفری

خام عقلی-حماقت-دیوانگی

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع
خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

چشم زاغ-بی شرم

دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

الم‌شنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال

تر و فرز-چست و چابک

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

خدا برکت بده-نگا. خدا برکت

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

 

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن

پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن

خِل-خلط بینی

بامبه-توسری
الحق(به‌راستی، حقیقتن)
 

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

دلبخواهی-دلبخواه

 

ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه

اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است

دال-خمیده-کج

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما

دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی

جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد

 

آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد

از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بی‌مهری قرار گرفتن)

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن
 

چلاق شده-نوعی نفرین است

باریک اندام-لاغر و ظریف

زبر-خشن-غیر لطیف

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد

از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)

تنوری-پخته شده در تنور

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

خواری و زاری-پریشان حالی

آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند

زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
 

اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز

چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم
از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

خشت مال-دروغ گو-لاف زن

دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی

آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

پُف-فوت-ورم-آماس

بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

تند نویسی-سریع نویسی

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن

تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن

زرت و پرت-چرت و پرت

خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند

دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

آبِ کبود-آسمان

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن

انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

خلق الله-مردم

خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار

دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

 

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

 

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

جان کلام-اصل مطلب

چین و چوروک-چین و شکن

بابت-مورد-زمینه-موضوع

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

اُق زدن(بالا آوردن)

 

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

بد قماش-بد جنس-خبیث

تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن

از چپ و راست-از همه سو-از همه جا

زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش

زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی

زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی

اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

اجاق-دودمان

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

خدا کند-ای کاش

پخته-با تجربه-دنیا دیده

بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل

جاهل-جوان-نادان

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

 

بی اشتها-بی میل به غذا

 

آب و رنگ-طراوت و شادابی

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

ریز-خرد-کوچک

پا ندادن-امکانی پیش نیامدن

چنگ انداختن-چنگ زدن
خونین و مالین-زخمی-خونی شده

بازداشتگاه-زندان موقت

چنگول زدن-پنجه زدن

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

 

دوبل-دو برابر

دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن
زُل-خیره
درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک

پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

بابا شمل-لوطی-داش مشدی

رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)

رایانه-کامپیوتر

از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن
درق دروق-درق درق

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

 

آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)

چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

 

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

راحتی-دمپایی

چِخ کردن-راندن سگ

بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی
خام عقلی-حماقت-دیوانگی

جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

آفتابِ پس دیوار(شامگاه)

چار میخ-اذیت و آزار سخت

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بس‌انداز خرج کردن

جوشی شدن-عصبانی شدن

روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

تعلیمی-عصای کوچک

خارشک-مردم آزار-سادیست

از ته ریش گذشتن-فریب دادن
دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

آب و خاک-میهن-دیار

جزوه-کتابچه-دفترچه

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن

آپارتی-زن بی‌حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه‌ورمالیده

با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

بَر و رو-قد و قامت-چهره

دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن

پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن

تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن

چشم کردن-چشم زدن

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن

از چپ و راست-از همه سو-از همه جا

دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن

 

خم گرفتن-فنی از کشتی

آخرین تحویل(قیامت)

دهنه سرخود-بی بند و بار

زیر تشکی-رشوه

بَر و بیابان-دشت و صحرا

پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

دلقک بازی-مسخره بازی