برگزیده

لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 212

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد
چُر-ادرار
آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

پا به رکاب-آماده ی رفتن

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)

تار و مار-متفرق-پراکنده

بَر و بیابان-دشت و صحرا
اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن
دق دلی-دق دل

خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد

از قرار-ظاهرن-آن‌طور که پیدا است

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن

 

اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

 

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

 

جا افتادن-سر جای خود آمدن

دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

باجی-خواهر-زن ناشناس

خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته
حیوون-نگا. حیوان

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن

اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)
دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن
دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند
پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

اَتَر زدن-فال بد زدن

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری
خُردینه-بچه ی خردسال

از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن

چپو شدن-غارت شدن

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

تشریف داشتن-حضور داشتن

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده

 

خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن

 

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

حقه زدن-فریب دادن

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

تَخم-مهمل تَخم

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

 

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

 

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن
پُخت کردن-پختن

چنگک شدن-چنگ شدن

آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت

زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند

حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

بنا-قرار

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

عینک ذره بینی بسیار قوی

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

خبرکش-سخن چین

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

اوضاع احوال(وضع و حال)

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

اسب چوبین(تابوت)

دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی

خنک کردن-سرد کردن

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده
توان انجام کاری را داشتن

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

خرج و برج-خرج و متعلقات آن

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

پر مدعا- پر ادعا

اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

زبان در قفا-زبان پس قفا

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ
درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان
اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش

دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به‌ دست آوردن)

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

حی و حاضر-آماده

آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)

اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)

خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن

خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن

 
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود

خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن

پشکل-سرگین حیوانات اهلی

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

 

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن

آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

چارخانه-شطرنجی

پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

دیر چسب-دیر آشنا

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

 

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار

چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

باردار-آبستن-حامله

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

تخم جن-حرام زاده

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن

چرند گفتن-نگا. چرند بافتن

ریزه میزه-ریزه پیزه

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن

جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
این دو کله‌دار-خورشید و ماه

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

خال مَخال-خال خال

پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن

این سفر-این بار

خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن

بند آوردن-متوقف کردن

چَکی-وزن نکرده-یک جا

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

تِر زدن-خراب کردن کار

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

پاتی کردن-باد دادن خرمن

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)
رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن
از جگر گذشتن(نامردی کردن)

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

آتشی شدن(از کوره در رفتن)

خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

تند و تیز- تند تیز

آب مروارید-تار شدن عدسی چشم

دست و بال-دور و بر-اطراف

پیشت-آوازی برای راندن گربه

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

 

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

از تیپ کسی بودن

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن
خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن

حلال زاده-پاک و نجیب

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

افتاده(فروتن، متواضع)

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

جامغولک-حقه-حیله

اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

تپل مپل-چاق و چله

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

 

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

دست و بال-دور و بر-اطراف

بچگی کردن-بیخردانه

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

پشت رو-وارونه

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

 

پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

 

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت

پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو

خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

دست نماز-وضو
خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

آکله فرنگی(سیفلیس)

تَخم-مهمل تَخم

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)

ریزه میزه-ریزه پیزه

جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما

تگری-بسیار خنگ-یخچالی

بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن

انگشت کردن-انگشت رساندن

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

آه در بساط نداشتن(سخت بی‌چیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن

برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن

دلال محبت-پا انداز-خانم بیار

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

اطفال باغ(گل‌های تازه)

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

اهل حال(دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی)

چاشت-صبحانه-ناشتایی

آکَل-آقای کربلایی

بِدو بِدو-با شتاب-سریع

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

بند-ریسمان-طناب-رشته

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

دوام آوردن-استقامت کردن

چارلا-چهار لا-چهار تو

 

تراشیده شدن-لاغر شدن

زَوال-مست مست-لول

از سر نو-دوباره

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن
آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)

به درک- به جهنم

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن

تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن

خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن

زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

تمام و کمال-کامل-به تمامی

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

تنوری-پخته شده در تنور
جراندن-جر دادن-پاره کردن

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

حضوری-رو در رو

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن

اصول دین پرسیدن-سوال‌پیچ کردن

آب تاختن-پیشاب کردن

دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

رشوه گرفتن-رشوه خواری

بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن

از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)

آکِله(جذام، زن سلیطه)

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

تخته زدن-پنبه زدن

خشت مال-دروغ گو-لاف زن

دندان-گاز

حبه کردن-دانه دانه کردن

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

 

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

حلق آویز-به دار کشیده

ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)

دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

 
جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

خاک به دهنم-زبانم لال

بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز

چاره ساز-خداوند

دستک-دفتر حساب

چیل-آدم بد بیار

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن

این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)

خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

خدا به رد-در پناه خدا

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

دوندگی-سعی و کوشش

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

خیط کردن-نگا. خیت کردن

پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف

رکاب کش-به تاخت-با سرعت

دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

 

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.

زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

جای سفت-وضعیت سخت

دیر چسب-دیر آشنا

خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)

چُس افاده-افاده ی بی جا

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس

پاگون-سردوشی

چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا

پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن

آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن

خاکه زغال-ریزه ی زغال

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

خوش قلق-رام-خوش خوی

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن

جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق

چشم انداختن-نگاه کردن

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

بی اشتها-بی میل به غذا

زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند

آفتابِ پس دیوار(شامگاه)

ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

انداختنی-جنس نامرغوب
این دو کله‌دار-خورشید و ماه

پس بودن-عقب افتادن از دیگران

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه

از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز

دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار

خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن

خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن

زیر آبی-زیرآبکی

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن

از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

بازداشتی-زندانی موقت

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن
جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد
از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه

بز دل-ترسو

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن

خوش رو-زیبا-خندان

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن

 

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ

در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

 

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست

زیر دم سستی-انحراف اخلاقی

ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش

جَر-پیچ و خم راه

خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی
پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

بُراق-خشمگین-عصبانی

بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند

تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

پشه زدن-نیش زدن پشه

پُر کار-فعال-با پشتکار

آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن

خبره-ماهر-استاد

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

 

چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه
دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

آستین‌سرخود-هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است

زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است
خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند

بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور

آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

چهار دستی-فراوانی

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد

جا آمدن حواس-به هوش آمدن

دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن

از دهان گنده‌تر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد
رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

رم دادن-رماندن-فراری دادن

 
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

ار زبان کسی(از قول کسی)

حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

جزغاله-سوخته-زغال شده

دخالت کردن-در آمدن در کاری

خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه

 

چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن

خرسک-نوعی فرش

دولت منزل-دولت سرا

خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه

خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود
 

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن

 
تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

 

دَلِگی-هیزی-چشم چرانی

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

دل قرصی-اطمینان

چسبیدن-لذت دادن

دق مرگ-دق کش
بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

آکِله(جذام، زن سلیطه)

ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی

 

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها

ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق

چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن

چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

 

ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند

 

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن

دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
جِر خوردن-پاره شدن

چارخانه-شطرنجی

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

خمیازه کشیدن-دهن دره کردن

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

چشمک-ایما و اشاره به چشم

چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)
تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن
تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن

چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه

چپیدن-به زور جا گرفتن

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

بد گل-زشت-بد ترکیب

بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک

دلبخواهی-دلبخواه

چروکیدن-چین دار شدن

دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن

پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

 

رو انداز-لحاف

جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

زود باش !-شتاب کن! عجله کن!
الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

د ِ-زود باش!

زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن

خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد

زن مرده-مردی که زنش درگذشته است

جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن

دست به کار شدن-آغاز به کار کردن

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن

بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند

زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا

روی خود کشیدن-رو کشیدن

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

رخصت خواستن-اجازه خواستن

ابوقراضه(ابوطیاره)

پا بر جا-ثابت قدم-استوار

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن

زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

بازرسی-بررسی و کنترل

آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ

دور از شما ب-لانسبت

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

دهن-واحد آواز خواندن

خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

چیز دار-ثروتمند

دور از شما ب-لانسبت

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

باردار-آبستن-حامله
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

باب دندان-مناسب طبع و حال

از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن

آدم ثانی(حضرت نوح)

خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

دزدی گرگی-دله دزدی

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

دزد و حیز-نادرست و مکار

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش

بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو

جیش-ادرار در زبان کودکان

خبره-ماهر-استاد

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود

از زبان افتادن-لال شدن

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

 
 

دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن
زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

اطفال باغ(گل‌های تازه)

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

دختر بچه-دختر کم سن و سال

خندق بلا-شکم

بلبشو-هرج و مرج-شلوغی

دندان-گاز

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن

زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس

زبان ریزی کردن-زبان ریختن

دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن

آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

خوشایند-مطبوع-پسندیده

ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره