برگزیده

کاملترین مجموعه فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های کوچه بازاری قسمت بیست و یک

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

جاگرم کردن-در جایی ماندن

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن

خُردینه-بچه ی خردسال

آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی

اختر شمردن-شب‌بیداری

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

زاق-چشم زاغ چشم

 

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو

دل کسی آمدن-دل آمدن

 
خم گرفتن-فنی از کشتی

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفت‌انگیز کردن)

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

جای سفت-وضعیت سخت

دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

دست خدا به همراه-در پناه خدا

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

پخته-با تجربه-دنیا دیده

دو کرپا-چمباتمه

خاطر داشتن-به یاد داشتن

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

 

بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
دندان شکن-قاطع-محکم
زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

دق کردن-از غصه مردن

پُر کار-فعال-با پشتکار
زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد
تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن
بد قدم-نامبارک-بد شگون

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)

 
چینه کشی-شغل چینه کش

جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان

خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد

خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه

راحت کردن-کشتن

ته گرفتن-سوختن غذا
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

ته ریش-ریش اندک

پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن

دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا

حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن

حساب سوخته-بدهی قدیمی

آزگار-زمان دراز

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

تنبل خان-تن پرور

خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق

بغل پر کن-دختر یا زن چاق

دو دستی-با هر دو دست

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

زیر جلکی-پنهانی

دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن

 

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

 

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

آمدن-آغاز به کاری کردن

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

پیشاب-ادرار

دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

 

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

چروک خوردن-نگا. چروک افتادن

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

بنده زاده-پسر من

راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

جاده کشیدن-راه درست کردن

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن

تشریف داشتن-حضور داشتن

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن
تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده

پیسی-بد رفتاری-آزار

چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند

 
به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری

تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

 

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند
از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)
به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن
تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

پفکی-سخت بی دوام و ضعیف

 

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

بد قدم-نامبارک-بد شگون

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

دست من و دامن تو-دستم به دامنت

 

ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن

پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

 

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

بردن از رو- از رو بردن

دریافتی-حقوق

با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد

ادرار بزرگ(مدفوع)

دست کم-حداقل

ریغ-مواد درون امعا و احشا

تنبل خان-تن پرور

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی

بار انداختن-توقف و اقامت کردن

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

امن و امان-بدون بیم و هراس

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

جا ماندن-فراموش شدن

 

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

بد گل-زشت-بد ترکیب

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

دستشویی-توالت-مستراح

چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن
بخت-شانس-اقبال-شوهر

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

چُل کلید-جام درویشان

خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن

خیک کسی پر بودن-سیر بودن

تر و تازه-شاداب-شسته و رفته
از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

 

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

چال افتادن-گود شدن

خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند

بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

خاص و خرجی-ممتاز و معمولی

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن

چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

آل آروادی(زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار)

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن

 

دست کم-حداقل

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

ازرق(چشم زاغ)

دق دلی-دق دل

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن

خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده
آبدست(ماهر، استاد)

دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)
چله نشینی-خانه نشینی

خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی

 

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

پختن کسی-کسی را برای کاری آماده کردن

خیر مقدم-خوش آمد

 

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

راست شدن-رو به راه شدن

از ته دل-از سر صدق و صفا

بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

آبدار-سخت-شدید-سنگین

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن

انگشتر پا(چیز بی‌ارزش)

درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن

انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن

 

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)

 

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است

خرکچی-چارپادار

دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری

ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن
انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن
جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن

درخت اگر-امید پوچ و واهی

پیاله زدن-می نوشیدن
دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق
در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

پَخ-مسطح-بی ژرفا

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

بی رگ-بی غیرت-بی حس

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

دست و بال-دور و بر-اطراف

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

خرج تراشی-هزینه درست کردن

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

پشه کوره-پشه ی ریز

آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

اطفال باغ(گل‌های تازه)

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

دَم باز-چاپلوس-متملق

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

چینه کشی-شغل چینه کش
تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

حمله کردن-یورش بردن

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

چس خوری-خست-بخل

خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس

اشک خنک(گریه‌ی ساختگی)

حق البوق-رشوه

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

پادگان-سربازخانه

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست

خیس کردن-ادرار کردن به خود

ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

 
چینی بند-چینی بند زن

حکیم جواب کرده-یتیم

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

درز را آب دادن-از راه به در شدن

 

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی

خمیازه کشیدن-دهن دره کردن

اشتباه لپی-اشتباه لفظی

چینه-دیوار گلی

بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا

 

خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند

پشک انداختن-قرعه کشیدن

حشل-خطر

آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

اگر بمیری هم(به‌هیچوجه، هرگز)

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن

از ته دل-از سر صدق و صفا

تر دست-ماهر-شعبده باز

زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

تیار-درست و آماده

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

خیکی-آدم چاق و فربه

پیشی-گربه در زبان کودکان

خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده

درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن

بخار-توانایی-شایستگی

انگشت رساندن-دست‌درازی کردن-دست زدن

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

پینکی رفتن-چرت زدن

آش شله‌قلمکار-بی‌نظم و قاعده

خریت-نادانی-حماقت

دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار

انسان بودن-شریف و درست بودن

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

دستکاری-دست بردن در چیزی

این تن را کفن کردی-این تن بمیرد

پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن

خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

آینه‌ی هفت‌جوش-خورشید

باد گرفتن-مغرور شدن

راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

ایراد بنی‌اسرائیلی(بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت)

ذلیل‌شده

حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد
خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند
دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

پیله-مو

راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

اشک کوه-یاقوت-لعل

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

خالی کردن تفنگ-شلیک کردن

چهره کردن-نگا. چهره شدن

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

آشنا روشنا(دوست آشنا)

پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

 

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

چندر غاز-پول بسیار کم

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری

از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

 

پای پس-عوض-تلافی

پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)
چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا

بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

پامال شدن-از بین رفتن

آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

 
تخمی-به درد نخور-بی مصرف

خربان-صاحب خر-خرکچی

جایی-مستراح-توالت

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

چارک-یک چهارم

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

اسب چوبین(تابوت)

اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)

خاله بی بی-نوعی آش

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

چرس رفتن-حشیش کشیدن

دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

کسی را اذیت و آزار کردن

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

حاجی خرناس-لولو

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن

دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی

زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن

 

چغاله بادام-بادام نارس

دود چراغ-کشیدن شیره

تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

بَزک-آرایش-چسان فسان

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

چله-چاق-چرب و چیلی

اُرد-درخواست-سفارش-دستور

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله

 

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

پیش کردن در-بستن در

دلگرم-علاقه مند-مشتاق

چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن

بیرون روش-اسهال-شکم روش

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن

خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن

حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر

دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

دومندش-دوم از آن

رجاله-اراذل و اوباش

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

آتشی-تندخو-زودخشم

زُل زُل-نگاه کردن زل زدن

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

آش شله‌قلمکار-بی‌نظم و قاعده

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

 

راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند

روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

 

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

زوزه کشیدن-آواز برآوردن

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

احدالناس-کسی-فردی

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی
دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن
(به زبان کودکان) زخم شدن

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)
اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

تیار کردن-آماده کردن

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

 

حاضر و آماده-آماده

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

ادرار بزرگ-مدفوع

دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن
 

از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن
دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

چار میخ-اذیت و آزار سخت

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)

راست و ریس-موانع و معایب

دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن

الانه-همین حالا-هم اکنون

حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج
آب آتش مزاج(می سرخ)

دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره

تلخه-تریاک-سوخته

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن

آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

 
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

دختر بچه-دختر کم سن و سال

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن

با محبت-زود جوش و مهربان

برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن

 

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن

دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

 

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

آتش بی‌باد-ظلم-می

خط افتادن-خراش افتادن

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

چفت کردن-با زنجیر بستن

آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی

حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

باجی-خواهر-زن ناشناس

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

ابرو پاچه‌بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

 

خرناس کردن-خرخر کردن در خواب

دار کشیدن-دار زدن

آکِله-جذام-زن سلیطه

جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

دل قرصی-اطمینان

خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

ریش سفید-مرد سالخورده و محترم

آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند

تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی

چهل منار-تخت جمشید

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان

دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس

ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

چاک زدن-نگا. چاک دادن

بزرگداشت-احترام-تکریم

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

اجابت کردن معده(قضای حاجت)
 

ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه

راست روده شدن-اسهال گرفتن

دود-دخانیات-مواد مخدر
دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است

تپق-گرفتگی زبان

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

پیش کردن-راندن به جلو

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

تریاکی-معتاد به تریاک

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

چهار دستی-فراوانی

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)

دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن

خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند

ابرو انداختن-ابرو آمدن

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

به سر دویدن- با سر رفتن

خبرکشی کردن-سخن چینی کردن

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن