برگزیده

لیست کامل فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های کوچه بازاری فارسی قسمت دهم

جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

خبرکش-سخن چین

آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

دسته پل-الک دولک

ریش توپی-ریش تپه

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

رد پا-جای پا-اثر

آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

 

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

آتشی شدن-از کوره در رفتن
برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن

خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)

پت و پاره-ژنده-فرسوده

دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا
پاکار-امر بر-پادو-مباشر
خوش رو-زیبا-خندان

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

از ته دل-از سر صدق و صفا

ارزانی-بخشیدن-دادن

چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان

بی اختیار-بدون اراده و تصمیم

دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن
چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

خاکروبه-زباله-آشغال

فال بد زدن

زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

راپرتچی-گزارش دهنده

از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

ذلیل مرده-ذلیل شده

بند و بساط-اسباب مختصر زندگی

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

دَم باز-چاپلوس-متملق

از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن

بر ملا شدن-آشکار گشتن

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن

آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

 

خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن

رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

 
زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال
چوچول باز-دغل-بی حیا

درز را آب دادن-از راه به در شدن

خبر چین-سخن چین-جاسوس

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

 

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن

در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو

داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

بمیرم-قربان بروم

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

بی اُرس و پرس-بی مقدمه

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

توالت کردن-آرایش کردن

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

بازرسی-بررسی و کنترل

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

خم شدن-دولا شدن

این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح

خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است

باربند-جای نهادن و بستن بار

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب

زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

تته پته-لکنت زبان

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

 

خودی-آشنا

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

زحمت کشیدن-کار کردن

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها

جیک-صدا-آواز

خاک به سری-همبستری زن با شوهر

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

آتشِ بسته-طلا

دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

پاشیر-گودال پای شیر آب

خرناس کردن-خرخر کردن در خواب

پا منبری-شاگرد روضه خوان

آشیخ روباه(آب‌زیرکاه، مکار)

از سر نو(دوباره)

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن
خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

بغداد خراب-شکم گرسنه

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب
ارباب حجت-اهل منطق

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

دوا درمان-مداوا-معالجه

 

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

دیم کاری-کشاورزی دیم

خر و پف-نگا. خرناس

پیه دل باز کردن-تحمل کردن

خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن

دست کم-حداقل

پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد

دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن

دسته-جمعیت سینه زن

ریق افتادن-ریغ افتادن

 
دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود

اهل آن کار (کار بد)

آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن

بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی

پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن

اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظره‌ی بد یا غذای بد

 

داد و هوار-داد و فریاد

 

دندان تیز کردن-طمع کردن

از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)

زرد گوش-بی رگ-ترسو

از بی‌کاری مگس پراندن(بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن)

اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)

رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

چرند گفتن-نگا. چرند بافتن

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

پشت رو-وارونه

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند

چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان

با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)

جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

بادپا-تند رو-تیز تک

دمپایی-کفش راحتی خانه

چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن

چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن

پِق-صدای خنده ی ناگهانی

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن
چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

خاطر خواه-عاشق-دل باخته

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

خواربار-ارزاق-خوراک

در دار-دارای سرپوش

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند

خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس

ترک بیلمز-آدم نادان

دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن

چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن

استخوان‌دار(محکم، بااراده)

راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن

بساز-آدم سازگار-صبور

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

 

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

الفرار(گریز، بگریز !)

استخوان‌بندی(درست کردن انگاره و طرح)

دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری

دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

چاک زدن-نگا. چاک دادن

زهره کردن-بسیار ترساندن

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)

آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

دوری-ظرف غذاخوری پهن

خدا برکت-خدا بیش ترش کند

التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

 

چپ رو-تند رو

روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند

زینه-پله

خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا

خجالت زده-شرم زده-شرمگین

پنج دری-اتاقی که پنج در دارد

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

 

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

دیر کردن-تاخیر کردن

آبدست-ماهر-استاد

تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن

زمین گذاشتن سر-مردن

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن

با خدا-خداشناس-مومن

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

پر رو-بی شرم-وقیح-دریده

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن

 

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)
این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

بند آوردن-متوقف کردن

دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن)

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

حاضر و آماده-آماده

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

خروار-کنایه از مقدار زیاد

پیاله فروشی-میخانه

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع

باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد

از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به‌ دست آوردن

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

چگور پگوری-خوشگل-جذاب

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن

پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

تلکه بند شدن- تلکه کردن

دور-بار-دفعه-نوبت

حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)
خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

تار و مار-متفرق-پراکنده

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

ذِله شدن-ذله آمدن

بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز

زَوال-مست مست-لول

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

از ته دل-از سر صدق و صفا

استخوان‌بندی(درست کردن انگاره و طرح)

رضا شدن-راضی شدن

آلکلی-معتاد به الکل

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

 

دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند

اسیر خاک-مرده-تن‌پرور

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم

پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب

تپق-گرفتگی زبان

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

چرند اندر چرند-پرت و پلا

دلِی دلِی-حاشا-انکار

جن زده-دیوانه

چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

خلاص-خارج از دنده بودن موتور

مطلب دیگر :   محصولات واکیوم پارس

بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد

خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس

حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

چُر-ادرار

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

زبون-حقیر-توسری خور

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

 

پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

 
استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

خر بی یال و دم-احمق-نادان

جا آمدن حواس-به هوش آمدن

 

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

تند و تیز- تند تیز

خبره-ماهر-استاد

دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

به گوزگوز افتادن-پیر شدن-از خستگی زیاد از پای در آمدن

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

حبه کردن-دانه دانه کردن

دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز
آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)
توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

دور تا دور-گرداگرد-اطراف

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

خراشه-تراشه-خرده ی چوب

پشت سر هم-پیاپی متوالی

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)

بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

 
زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

چین و خم-پیچ و تاب

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

 

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن

رشته فرنگی-ماکارونی

رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد

جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

 

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

مال دنیا

آفتاب را به‌گز پیمودن(کوشش بی‌هوده کردن)

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

توجیهی-برنامه های توضیحی

چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا

آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

از دست دادن(گم کردن)

 

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

پیش کسوتی-قدمت و برتری

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)

 

پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

خوش خوراک-نگا. خوش خور

جا دار-وسیع-فراخ

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)

از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)

 
دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن
چته ؟-تو را چه می شود ؟
حاشیه دار-کناره دار

تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن

بنا بودن-قرار بودن

خیک کسی پر بودن-سیر بودن

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن
چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

پشت بام-سقف بیرونی بام

بیخ خِر-بیخ گلو

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

برده خورده-ملاحظه-پروا

دله دزدی-عمل دله دزد

آفت(زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز)

خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده

 

این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.

تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن

انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)

 

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

خش افتادن-خراش افتادن

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

بید خورده-کهنه و فرسوده

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

راستکی-واقعی

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

 

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن

زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

خوش قلق-رام-خوش خوی

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

 

جَرّ-کشمکش دعوا

آینه‌ی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن
زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن

دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)

از زبان افتادن(لال شدن)

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به‌ دست آوردن)

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن

حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

زبان در قفا-زبان پس قفا

دلمه-لخته-منعقد-سفت شده

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن
پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی
دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

خرجی-پول لازم برای گذران روز
بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن

جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن

 

تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست

پیله-مو

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد
تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک

زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز

از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن

زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن

راست رو-رو به رو-مقابل

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

درد دل-غم و اندوه درونی

خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)

بلند بالا-قد بلند

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

زبان پس قفا-نوعی گل است

ریق افتادن-ریغ افتادن

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

آش هفت جوش(قضیه‌ی پیچیده)

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

 

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

حساب کشیدن-حساب خواستن

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

پا به فرار گذاشتن-گریختن

دندان شکن-قاطع-محکم

رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن

تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
افسارسرخود-خود‌رای-افسارگسیخته

پیه سوز- پی سوز

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن

تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن

چماق-چوبدست-گرز

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

از سر نو(دوباره)

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار
حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

خانم آوردن-پا اندازی کردن

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

 

خیرات کردن-چیزی را

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

دو جین-دوازده تا

آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)

خجالت زده-شرم زده-شرمگین

بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن

چنگک شدن-چنگ شدن

ابرو انداختن-ابرو آمدن

زرت و پرت-چرت و پرت

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

حقه زدن-فریب دادن

دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

پات-بی آبرو-بی تربیت

تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد

بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده

حرف پوچ-سخن بی معنی
بند و بساط-اسباب مختصر زندگی

برادر دینی-هم کیش-هم مذهب

التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

 

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن

خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن

 

پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

 
تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

خاطره-یادگار

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)

خروس خوان-هنگام سحر

تخم نابسمل لا-حرام زاده

تخمی-به درد نخور-بی مصرف

دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن

از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن

خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن

ز ِله-ستوه-عجز

آب رفتن(بی‌اعتبار شدن، کوچک شدن)
چشم زاغ-بی شرم

ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

دماغ چاقی-احوال پرسی

 
چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد
خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند