برگزیده

لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 382

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی

حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا

در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن

تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

 
آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

جبهه ی جنگ-میدان جنگ

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)

بابا شمل-لوطی-داش مشدی

بغداد آباد-شکم سیر

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی

آزگار-زمان دراز

جا ماندن-فراموش شدن

ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش
زُل زدن-خیره نگاه کردن

باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش

آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف

تک و تو-توان و قدرت-شتاب

ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه

بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن

انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

بازرس-مامور بررسی و کنترل

اهل دود(سیگاری)

بغل زدن-زیر بازو گرفتن
از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن
آزگار(زمان دراز)

خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

دور-بار-دفعه-نوبت

پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

خرکچی-چارپادار

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن

خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

 

زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن

 

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

چیله-هیرم-خاشاک

دست پیش-گدا

بر ملا شدن-آشکار گشتن

دو به هم زن-دو به هم انداز

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن
چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند
خلا-مستراح
جهیزیه-نگا. جهیز

پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

آفتاب‌زردی(غروب آفتاب)

 

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

انگشت‌شمار-کم-معدود

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

خلق الله-مردم

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند

این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)

دله دزدی-عمل دله دزد

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن

ته خوار-بچه باز

ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن

آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست)

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند

از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن
پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع
آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد
چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن

خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)

 
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

حالی کردن-فهماندن

بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

باب شدن-معمول و رایج شدن

دلسرد-ناامید-مایوس

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

نیروی انجام کاری را داشتن

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

بد مروت-نامرد-ناجوانمرد
زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت
آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

بپا-مواظب باش-متوجه باش

تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان

پله خوردن-دارای پله بودن

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

دور برد-دارای برد زیاد

آلکلی(معتاد به الکل)

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

برآورد-تخمین

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

زیر سری-بالش-متکا

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟

تو دار-راز نگهدار

انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

الحق و الانصاف-انصافن-حقن

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن

از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن

آتشِ بسته-طلا
به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن

پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس

خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی

ابرو انداختن-ابرو آمدن

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)

افتادن دست-از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن

از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن

دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن

پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند

بی در رو-بن بست

حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه
پورت-سر و صدا-داد و فریاد

جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا

بابا بزرگ-پدر بزرگ

 

بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت

خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته

 
اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی

خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن

دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن
ارباب حجت-اهل منطق

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)

خبر چین-سخن چین-جاسوس

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

 

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

دلمه شدن-بسته شدن

باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن

تیز بزی-فورن-بی درنگ

ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

آب آتش زده(اشک)

در زدن-کوبیدن در خانه

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

پیش رس-زود رس

خود را خوردن-رنج بردن

چپری آمدن-زود آمدن

دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن

بی فکر-لاابالی-بی قید

پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

چاپی-حرف دروغ و بی اساس
دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند

 

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد
 

چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

بچه ی-اهل ِ

پُر توپ-خشمگین

 

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

دوبله-دو برابر-دوبلاژ

پابوس-زیارت

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز

بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

چیز خور شدن-مسموم شدن

ته نشین-رسوب کرده

 

دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن

تپل مپل-چاق و چله

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

اسباب‌بازی(وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان))

چار نعل-به سرعت-به تاخت

پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن

ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن

خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک

خرج تراشی-هزینه درست کردن

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر

ازرق-چشم زاغ

آب نخوردن چشم(امید نداشتن)

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت

چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

 

توان انجام کاری را داشتن

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

جیره بندی-سهم بندی

دُنگ-سهم-حصه

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن

چاچول باز-حقه باز-شیاد
روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

 
خرمن-انبوه و پرپشت

آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)

تب و تاب-سوز و گداز

خلق الله-مردم

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

(به زبان کودکان) زخم شدن

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

تر و تازه-شاداب-شسته و رفته

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف

این تن را کفن کردی-این تن بمیرد

ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق

چرب دست-ماهر-زبر دست
احدالناس-کسی-فردی

آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)

بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف

دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن

تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

رد پا-جای پا-اثر

به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن

مطلب دیگر :   لامپ رشد گیاه با لامپ معمولی
پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

الفرار(گریز، بگریز !)

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

الفرار-گریز-بگریز !

زهکونی-اردنگی-تیپا

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

خرناس-نگا. خُرخُر

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

در کردن-شلیک کردن-خالی کردن

دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

خلاف شرع-ضد قانون شریعت

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن

دندان تیز کردن-طمع کردن

زبر و زرنگ-چابک و فرز

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

جاگرم کردن-در جایی ماندن

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

احدالناس(کسی، فردی)

بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن

این تن را کفن کردی-این تن بمیرد

دلال محبت-پا انداز-خانم بیار

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن

دسته-جمعیت سینه زن

تلخه-تریاک-سوخته
تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی

تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

باربند-جای نهادن و بستن بار

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

بوی نا-بوی ماندگی

بَزک-آرایش-چسان فسان

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن

 

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

پُخت-هر نوبت از پختن

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

دیم دیم-ساز به زبان کودکان

 

زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

 

دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود

تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن

زَوال-مست مست-لول
افتادن بچه(سقط شدن جنین)
تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی

 

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)

آی زرشک-آی زکی

دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند

ترش ابرو-عبوس

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

دیر کرد-تاخیر-تعویق

 
حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

خالی خالی-بدون چیز دیگری

خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

زبر-خشن-غیر لطیف

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

بلا به دور-بلاها دور باد

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

رستم صولت-رستم در حمام

 

جای سفت-وضعیت سخت

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

آب سیر-جانور خوش‌رفتار

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

زهر چشم-نگاه خشم آلود

بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز

چاسان فاسان-آرایش-بزک

حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

تند نویس-کسی که سریع می نویسد

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن

خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن

بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند

پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود

خاکه زغال-ریزه ی زغال
خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه
روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)

رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

اختر شمردن-شب‌بیداری
ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

چای نیک-قوری و کتری چای

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن
 

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

ابرو کج کردن-خشم گرفتن

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

انگشت‌نگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)

اَتَر زدن(فال بد زدن)

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

چاپچی-دروغ گو-لاف زن

رگ ترکی-تعصب نژادی

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز

دست و پا کردن-فراهم آوردن

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

خانم-زن بدکاره-هرزه

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند
چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

 
اَکه ننه(آدم آب‌زیرکاه)
زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن

چاییده-سرما خورده-زکام گرفته

دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

 

دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن

دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن

خود را بستن-پول دار شدن

زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس

خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک
دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود
داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

حاجی خرناس-لولو

به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

خط افتادن-خراش افتادن

اُتُل-شکم-اتوموبیل

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)

چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی

دله-ظرف حلبی

تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

خش افتادن-خراش افتادن

 

زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن

ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند

روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به‌ دست آوردن)

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)

بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی

حرف بی ربط-سخن نامربوط

آب به چشم آمدن-طمع کردن

 

جیغ و داد-داد و فریاد

دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند

دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)

خودرنگ-دارای رنگ طبیعی

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس

جسته دوزی-نوعی دوختن

شعله‌ی آتش

از ته ریش گذشتن-فریب دادن

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

چاله میدان-نگا. چاله خرکشی

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

آماده‌باش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن

بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن

 

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

 

چیله-هیرم-خاشاک

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن

تک و توک-به ندرت-کمی

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

 

ته نشست-رسوب

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)

رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی

 
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی
آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)

بی در رو-بن بست

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

دست بده داشتن-بخشنده بودن

خوش ریخت-دارای هیکل برازنده

چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است

دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

از جنس چیزی بودن

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

راپرت-گزارش-خبر

چاقالو-چاق-فربه

خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد
حساب سوخته-بدهی قدیمی

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن

چاله میدان-نگا. چاله خرکشی

جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)

چوب خوردن-تنبیه شدن

بد زبان- بد دهن

آشیخ روباه(آب‌زیرکاه، مکار)
تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون
خشخاشی-نان خشخاش زده

به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن

خلاف شرع-ضد قانون شریعت

 

بنا گذاشتن-قرار گذاشتن

چین و خم-پیچ و تاب

ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن

زود باش !-شتاب کن! عجله کن!

 

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی

اجباری-خدمت سربازی

چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی

دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

احتیاطی(نجس، ناپاک)

آدم ثانی(حضرت نوح)

 

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

چُل-آلت مرد

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)

خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن

ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن

اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)

خیک کسی پر بودن-سیر بودن

خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک