برگزیده

لیست کامل فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های خودمونی فارسی قسمت چهاردهم

 

توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

پایش افتادن- پادادن و پا افتادن

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

جود-یهودی-حهود

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن

پیش کنار-بیضه-خایه

جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند

خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند

تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن
با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن

با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
ابتدا به ساکن(ناگهانی، بی‌مقدمه)

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

چل مرد-مرد کوتاه قد

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

 

تُف به دهن-حیرت زده

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن

راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا

چراغ الله-نگا. چراغ

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده

جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)

چاپچی-دروغ گو-لاف زن

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

حرف شنو-سر به را-مطیع

چشم گود شدن-لاغر شدن

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

حساب کشیدن-حساب خواستن

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن
باب-مرسوم-معمول
زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن

اُرد-درخواست-سفارش-دستور

خوش خوراک-نگا. خوش خور

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن
آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

افسارگسیخته-سرکش

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

بدلی-تقلبی-جنس بد

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن
 

آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

آت و آشغال-وسایل کهنه و بی‌مصرف

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

پیش پیش-جلو جلو

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)

در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن
زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

ارباب حجت(اهل منطق)

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن

ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن

روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)

خنگ خدا-نادان و کودن

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

آمیزقلمدون(میرزا‌بنویس، کاتب)

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش
تند نویس-کسی که سریع می نویسد

زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

چینه کشی-شغل چینه کش

جیش-ادرار در زبان کودکان

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی
 

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

جبهه-میدان جنگ

چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن

دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

خاطر خواه-عاشق-دل باخته

اختر شمردن(شب‌بیداری)

ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن

تو دوزی-دوختن از درون

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

دو پولی-کالای بی ارزش

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

انگشت رساندن-دست‌درازی کردن-دست زدن

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

 

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)

دو دو زدن-تکان تکان خوردن

پلاسیده-پژمرده-چروکیده
آتشِ بسته-طلا

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

دست به کار شدن-آغاز به کار کردن

پیر پاتال-فرتوت-کهن سال
انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن

پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن

پاکار-امر بر-پادو-مباشر

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا
جا-رختخواب-بستر

آتشی-تندخو-زودخشم

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن

چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع

جُربزه-قدرت-توانایی

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

حضرت عباسی-راست و درست
 

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

اما-اشکال‌تراشی-ایجاد شبهه

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

تعریفی-قابل توجه-عالی

دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن

 

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

 
خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی
 

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

خِرخِره-حلق-حلقوم

حق شناس-سپاس گزار

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن

به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن

حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد

آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)

 

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))

 
 

حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن

 
تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است

به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن

آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

تب و تاب-سوز و گداز

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

اسم شب-کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

 

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن

آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی

دبنگ-احمق-کودن

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن

جن بو داده-نوعی دشنام است

پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق

حشری-شهوت ران-پر شهوت

رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

بلا به دور-بلاها دور باد

خانه یکی-صمیمی و یکدل
پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

ته گرفتن-سوختن غذا

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن

دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن
حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

کسی را اذیت و آزار کردن

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری
راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن

خانه زاد-نوکر-خدمت گزار

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

پوشک-کهنه ی بچه

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه

از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند
دُوال پا-آدم سمج
جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد
 

پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد

حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان

چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت

تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد

خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین

تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن

پشه زدن-نیش زدن پشه

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

احدالناس(کسی، فردی)

خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)
خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

اهل دود(سیگاری)

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به‌ دست آوردن)

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

خر و پف-نگا. خرناس

چینه-دیوار گلی

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن

بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

تعلیمی-عصای کوچک

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

پشت سر هم-پیاپی متوالی

پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک

چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن

 

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

پت و پاره-ژنده-فرسوده

تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود

دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

زنیکه-زنکه

چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن

جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی

بغداد خراب-شکم گرسنه

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

خروس خوان-هنگام سحر

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

زهر چشم-نگاه خشم آلود

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

زالو-آدم سمج

دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)

حق شناسی-سپاس گزاری

زندگی-مال-وسایل کار و خانه

به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

روغن مالی-روغن زدن به دستگاه
تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن

به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن

آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش‌خراش

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

پیه آوردن-چاق شدن

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بی‌جلا و جلوه شدن

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن

مطلب دیگر :   طرح توجیهی- ۴ دلیل اینکه چرا یک طرح توجیهی ( بیزینس پلن ) اهمیت دارد

پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار

ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

دور و بر-اطراف-پیرامون

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند

دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند

پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

چین خوردن-چروک شدن

خوشایند-مطبوع-پسندیده

به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن
خاک بر سری-بی آبرویی

بده اون دستت-آی زکی !

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

پیشی-گربه در زبان کودکان

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان به‌در رفتن

جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

 

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

ابوقراضه(ابوطیاره)

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن

رانده و مانده-بدبخت و وامانده

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن

دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن

ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی
آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی

از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)

د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن
آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن

دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن

خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش

دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

جان جانی-صمیمی-یکدل

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

پا واکردن-به راه افتادن بچه

حق البوق-رشوه

خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال

دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

پیش کردن-راندن به جلو

آشنا روشنا-دوست آشنا

چوروکیده-پر چین و چوروک

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

باب دندان-مناسب طبع و حال

از شیر مادر حلال‌تر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)

پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن

آه در بساط نداشتن(سخت بی‌چیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب

بی اختیار-بدون اراده و تصمیم

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام

اختر شمردن(شب‌بیداری)

دلمه شدن-بسته شدن

به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن

حرف-سخن-گفتار-کلام

چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند

دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

پشم و پیله-ریش

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن

خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

 

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

پینه زدن-وصله کردن

 

جهیزیه-نگا. جهیز

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن
خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

آب رفتن(بی‌اعتبار شدن، کوچک شدن)

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)

پنزر- پندر

آفتاب به آفتاب(هر روز)

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است

زار-کوتاه شده ی زایر

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن
چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن

به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن

خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن

تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن

با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن

 
پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن
از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

چاچول باز-حقه باز-شیاد

چِککی-فوری-به سرعت

آدم دو قازی(شخص بی‌سروپای بی‌ارزش)
دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

جگرکی-جگر فروش

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

چَخ چَخ-عیش و عشرت

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

پا شدن-از جا برخاستن

جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن

حساب کردن-پرداختن خرج

دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن
حکیم جواب کرده-یتیم

توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

دَم باز-چاپلوس-متملق

دلمه-لخته-منعقد-سفت شده

تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)
از خشت افتادن-بدنیا آمدن

ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

آب نخوردن چشم(امید نداشتن)

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

پت و پاره-ژنده-فرسوده

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد

پاتوغ-محل گرد آمدن

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

 

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

بُراق-خشمگین-عصبانی

خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

 

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

از چپ و راست-از همه سو-از همه جا

حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن

پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ

اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)
چشم زاغ-بی شرم
حقه زدن-فریب دادن
 

ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد

بوی نا-بوی ماندگی

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج

چارلا-چهار لا-چهار تو

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن

زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن

آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

اَتَر زدن(فال بد زدن)

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

 

خرده قرض-بدهی اندک

 

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

اسب چوبین(تابوت)

 

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن

جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن

پیمانی-استخدام غیر رسمی

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

پا ندادن-امکانی پیش نیامدن

جاشو-باربر

 

باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

آتشی شدن-از کوره در رفتن

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)
داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

چنار تجریش-متلک بد

چاقالو-چاق-فربه

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد

حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن

 

بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

 
این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

تک و توک-به ندرت-کمی

جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن

جزوه-کتابچه-دفترچه

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

آب به چشم آمدن-طمع کردن

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)

زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه

دنده کج-کج خلق-یکدنده
خونسرد-آرام-بی خیال

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن

رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن
اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی
تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

خنگ-نادان-ابله-کودن

دل رحم-مهربان

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند

جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن

 
دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن

 

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

آتشِ تر-شراب-لب معشوق
 

زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

خوش رو-زیبا-خندان
خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

دیر کرد-تاخیر-تعویق

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن